سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت های روزانه یک دانشجو
نوشته شده در تاریخ 89/5/26 ساعت 9:22 ص توسط صادق


گفت: یه جمله ی باحال بگو بزنیم اون ته تو دید همه باشه!
ذهنم یاری نمی کرد گفتم: بابا همه اش که من گفتم حالا شما یه کم آی کیو بسوزونید یه چیزی بنویسید!
شب زنگ زد و متن رو برام خوند: تقدیر حقیقی جهان در کف مردانی است که پروای نام ندارند، آنان از گمنامی خویش کهفی ساخته اند و در آن پناه گرفته اند، کهفی که آنان را از تطاول دهر مصون خواهد داشت. اصحاب کهف خود را از تعلقات رهانیده اند و اینچنین ننگ تعلقات نیز دامان آنان را رها کرده است.
دهنم از تعجب باز مونده بود! چه قشنگ حرف به حرفش گویای داستان شهدای کهف بود! گفتم: بابا ترکوندی، معلومه خیلی آی کیو سوزوندی، دختر ترشی نخوری یه چیزی میشی!
گفت: من نگفتم که!
- گفتم تو از این استعدادها نداری ها! خب حالا کدوم اهل دلی نوشته؟
- از آوینیه!


کهف الشهدا-آوینی


دیگه داشتم از تعجب شاخ در می آوردم! خدایا چطور میشه؟! این همه شباهت؟! شهید گمنام؛ کهف؛ مصون ماندن از تطاول دهر؛ پناه گرفتن در کهف؛ رهانیده شدن از تعلقات؛ و ...
بهش ایمان آوردم، و به اینکه شهید قلب همیشه تپنده تاریخ است، شهدا زنده اند و ما مرده ایم ...                منبع: وبلاگ محب علی (ع)



  



نوشته شده در تاریخ 89/5/26 ساعت 9:14 ص توسط صادق


نامه زهرا ناصری به دختر شهید محمد ناصر ناصری با عنوان «نامه ای به پدر شهیدم ... » را به به مناسبت روز پدر تقدیم می کنم به همه خانواده های شهدا
 (دریافت فایل صوتی حجم 1.15مگا بایت )

بابا جان باز سلام
ای پدر جان منم زهرایت دختر کوچک تو ای امید من و ای شادی تنهایی من
به خدا این صدمین نامه بود از چه رو هیچ جوابم ندهی ؟
یاد داری که دم رفتن تو دامنت بگرفتم ؟ من به تو می گفتم پدر اینبار نرو پدر اینبار نرو
من همانروز بله فهمیدم سفرت طولانی ست
از چه رو ای پدرم تو به این چشم ترم هیچ توجه نکنی ؟
به خدا خسته شدم
به خدا قلب من آزرده شده
چند سال است که من منتظرم
هر صدایی که ز در می آید همچو مرغی مجروح پابرهنه سوی در تاخته ام
بس که عکست به بغل بگرفتم رنگ از روی من و عکس چو ماهت رفته است
من و داداش رضا بر سر عکس تو دعوا داریم
او فقط عکس تو را دیده پدر با جمال تو سخن می گوید
مادرم از تو برایش گفته او فقط بوی پدر را ز لباست دارد
بس که پیراهن تو بوییده بس که در حال دعا رو به سجاده تو اشک فشان نالیده
طاقتش رفته دگر پای او سست شده دل او بشکسته
به خدا خسته شدیم
پدرم گر تو بیایی به خدا من ز تو هیچ تقاضا نکنم
لحظه ای از پیشت جای دیگر نروم هرچه دستور دهی من بلافاصله انجام دهم
همه دم بر رخ ماه و قدمت بوسه زنم
جان زهرا برگرد
جان زهرا برگرد
دائما" می گویم : مادرم هرکه رفته است سفر برگشته پدر دوست من پدر همسایه پدران دگر
پس چرا او سفرش طولانی است ؟
او کجا رفته مگر ؟
او که هرگز دل بی مهر نداشت او که هر روز مرا می بوسید
او که می گفت برایش به خدا دوری از ما سخت است
پس چرا دیر نمود ؟
آری من می دانم که چرا غمگین است علت تاخیرش من فقط می دانم
آخر آن موقع ها حرف قرآن و خدا و جون بود
کربلا بود و هزاران عاشق
همه مسئولین چون رجایی و بهشتی بودند
حرف یکرنگی بود
ظاهر و باطن افراد ز هم فرق نداشت
همه خواهرها زیر چادر بودند
صحبت از تقوی بود همه جا زیبا بود
پارک هم بوی شهادت می داد جای رقص و آواز همه جا صوت دعا می آمد
کوچه ها راست و مردم همه راست همگی رو به خدا همه خط ها روشن خوب و خوانا بودند
حرف از ایمان بود حرف از تقوی بود
اما امروز پدر
درد دل بسیار است
همه آنچه به من می گفتی رنگ دیگر دارد یا بسی کمرنگ است
من که می ترسم تنها به خیابان بروم مادرم می ترسد او به من می گوید در خیابان خطر است
بر سر بعضی ها چادری پیدا نیست مویشان بیرون است
همه عینک دارند به نظر می آید چشمشان معیوب است راهشان پیدا نیست
خط کج گشته هنر
بی هنرها همگی خوب و هنرمند شدند
کج روی محبوب است
در مجالس و سخنرانی ها جای زیبای شهیدان خالی ست یا اگر هست از آن بوی ریا می آید
نامهای شهدا از روی اماکن همه برمی دارند
از دل غمزده ما همگی بی خبرند یا نه بهتر بگویم بر روی اشک یتیمان شهید جنگ شادی دارند
سرقت مال عمومی هنر است
ترس از آزادی است
ترس از رابطه با امریکاست
آری من می دانم علت غصه و اندوه تو بابا این است
پدرم من اینبار می نویسم که اگر بازگشتن ز برایت سخت است ما بیاییم برت
تو فقط آدرست را بنویس در کجا منزل توست
مادرم می داند مادرم می داند
او به من می گوید پدرت پیش خداست در بهشتی زیبا با همه هم سفرانش آنجاست
خانه اش هم زیباست
حضرت خامنه ای هم می گفت: دخترم غصه نخور پدرت خندان است دوستت می دارد
تو اگر گریه کنی پدرت هم به خدا می گرید
همه شب لحظه خواب پدرت می آید صورتت می بوسد دست بر روی سرت می کشد او
من از آن لحظه دگر شاد و خوشحال شدم
از خدا می خواهم تا که جان در تنم است تا حیاتی باقیست رهبرم چون پدری بر سر من زنده بود
چهره زیبایش چون جمال مه تو شاد و پرخنده بود
من به تو قول دهم که دگر از این پس اینهمه اشک غم انگیزه نریزم بابا
همچو مادر از فراق رویت نیمه شب نوحه و زاری نکنم
تو فقط ای پدرم از خدایت بطلب که من و مادر و این امت اسلامی ما
همگی چون تو پدر راه ما راه شهیدان باشد دائماٌ بر سر ما سایه رهبر و قرآن باشد
پدرم خندان باش
من به تو مفتخرم
من به تو مفتخرم

مرتبط: اینها غریبه نیستد، اما چقدر غریبند میان آشنایان



  



نوشته شده در تاریخ 89/5/25 ساعت 9:26 ص توسط صادق


                         نجوا با خدا


گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم که ھوس می کردم سر سنگینم راکه پر از دغدغھ ای دیروز بود و ھراس فردا ،بر شانه ھای صبورت بگذارم و آرام برایت بگویم و بگریم ، در آن لحظات شانه ھای تو کجا بود ؟


گفت: عزیز تر از ھر چه ھست ، تو نه تنھا در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی ، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه ھستی .


من ھمچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم .


گفتم : پس چرا راضی شدی من برای آن ھمه دلتنگی ، اینگونه زار بگریم ؟


گفت : عزیزتر از ھر چه ھست ، اشک تنھا قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند ،اشکھایت به من رسید.


و من یکی یکی بر زنگارھای روحت ر یختم تا باز ھم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان ، چرا که تنھا اینگونه می شود تا ھمیشه شاد بود .


گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راھم گذاشته بودی ؟


گفت : بارھا صدایت کردم ، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی ، تو ھرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود ،که عزیز از ھر چه ھست از این راه نرو که به ناکجاآباھم نخواھی رسید .


گفتم : پس چرا ھمان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی ؟


گفت : اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم ، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر ، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد ھم بر خدا گفتن اصرار می کنی ھمان بار اول شفایت می دادم .


 


 



  




  پیام رسان 
+ سلام سلام سلااااااااااااااااام صبح همه شما دوستان گلم بخیر



+ سلام به همه دوستان گل پارسی بلاگی من صبح همه شما بخیر و شادی انشاالله.



+ صبح بخیییییییییییییییر کیا حاضرند زود حاضری بزنید

+ سلام صبح بخییییییییییییییییر حالتون خوببببببببببببببه

+ ما که میترسیم از هجرت دوست&کاش می دانستیم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد& کاش می دانستیم حس دلتنگی هر روز غروب چه دلیلی دارد

+ دوستان عزیز در این شب های قدر ما را هم از دعای خیر خود بی نصیب نگذارید و برای همه بیماران دعا کنید یا حق

+ سلام دوستان صبح شما بخیر. نماز و روزتون قبول

+ دوستان عزیز لطفا در گروه من یعنی دانشجویان با موضوع تفریح عضو شوید

+ عید بر همه شما مبارک

+ دوستان عزیز از لطف همه شما سپاس گذارم و برای همه شما آرزوی موفقیت و تندرستی دارم




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ