صادق راستگو متولد سال 1369 شهرستان گناوه استان بوشهر می باشم و در حال حاضر دانشجوی رشته آمار دانشگاه پیام نور بوشهرهستم
بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 8
کل بازدید : 86087
کل یادداشتها ها : 102
دانلود فایل صوتی (حجم 3.27 مگا بایت)
روزگاری شهر ما ویران نبود *** دین فروشی اینقدر ارزان نبود متن شعر از چه زود دیر می شود
صحبت از موسیقی عر فان نبود *** هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود
دختران را بی حجابی ننگ بود *** رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
د ختر حجب حیا غرتی نبود *** خانه فرهنگ کنسرتی نبود
مرجعیت مظهر تکریم بود *** حکم او عالمی را تسلیم بود
یک سخن بود و هزاران مشتری*** ان هم از لوث قرائت ها بری
وای که در سالهای سیاه دوهزار *** کار فرهنگی شده پخش نوار
ذهن صاف نوجوانان محل*** پر شد از فیلم های مبتذل
پشت پا بر دین زدن آزادگیست *** حرف حق گفتن عقب افتادگیست
خر ای پرده نشین فاطمه*** تو برس بر داد دین فاطمه
ی تو منکر ها همه معروف شد *** کینه توزی با ولی مکشوف شد
در به روی رشوه گیران باز شد*** دشمنی با نائبش آغاز شد
بی تو دلهامان به جان آمد بیا*** کاردها بر استخوان آمد بیا
گوش کن اینک نوای جنگ را *** قصه ای از شهر بعد از جنگ را
ادامه شعر در ادامه مطلب قصه ای پرسوزتاب و التهاب *** قصه ای تلخ و سراسر اظطراب
قصه شهری که غرق درد بود *** آتش شهوت درونش سرد بود
شهر ما شب های خیبر یاد داشت *** رمز یا زهرا و حیدر یاد داشت
شهر ما همت درون سینه داشت *** با شهادت انس از دیرینه داشت
شهر ما روح خدا در دست داشت *** صد هزاران عاشق سرمست داشت
ناگها ن این شهر ما بی درد شد *** آتش غیرت درونش سرد شد
حال رازها در شهر قصه چپ شد *** پوشش خاکی لباس رپ شد
دیگر از جبهه در ین جا رنگ نیست *** دیگر آن حال و هوای جنگ نیست
یا خمینی ای خلیل بت شکن *** خیز و بنگر فتنه های شهر من
جبهه و یاران من گم گشته اند *** غرق در نسیان مردم گشته اند
پس چه شد یاد پرستوهای جنگ؟*** یاد جبهه یاد آن خونین تفنگ
شهر من حجب و حیایت پس چه شد *** ناله مهدی بیایت پس چه شد
ای بسیجی کو صفای جبهه ها ؟ *** کفر نگویم کو خدای جبهه ها ؟
ای جماعت ناله ام را بشنوید*** درد چندین ساله ام را بشنوید
ای شما آن سوی آتش رفتگان*** ای شما آغوش لیلا خفته گان
بنگرید این لکه های ننگ را*** فتنه های شهر بعد از جنگ را
عده ای با نامتان نان می خورن *** ای شهیدان خو نتان را می خورن
جنگ رفت و شهر ما تاریک شد*** راه وصل عاشقان باریک شد
شما رفته مردم ریایی شدند*** و بر خی دگر شیمیایی شدند
نه آن شیمایی که در جنگ بود *** نه آن گاز سمی که بی رنگ بود
همانانی که رنگ ریا می زنن *** و بر سینه سنگ خدا میزنند
همانانی که یادی زبن می کنن *** فضا را پر از ادکلن می کنن
به یک چک رشوه خور میشوند *** به یک حکم مسئول کل میشوند
همانانی که در بی حجابی تکند *** سزاوار یک قبضه نارنجکند
به سنگ تحاجم محک می شوند *** و مثل عروسک بزک میشوند
از اینها بپرسید که مهران کجاست *** شلمچه حلبچه فاو و مریوان کجاست؟
از اینها بپرسید همت کیست ؟ *** از اینها بپرسید باکری که بود ؟
از اینها بپرسید که بابایی که بود *** رجایی حسنپور اللهیاری که بود ؟
کسی فکر گلهای این باغ نیست *** کسی مثل ان روزهای داغ نیست
همه ناگهان عافیت خو شدند *** و یک شب از این رو به آن رو شدند
کسی بر شهیدان سلامی نگفت *** رضای خدا را کلامی نگفت
بیایید که مردم بهتر شویم *** در این آبشار خدا تر شویم
بیایید تجدید پیمان کنیم*** نگاهی به قبر شهیدان کنیم