سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت های روزانه یک دانشجو
نوشته شده در تاریخ 88/11/18 ساعت 7:3 ع توسط صادق


در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که 30 سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود.
در روز موعود، سیاستمدار تأخیر داشت و بنابر این کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند تا او بیاید. پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: 30 سال قبل وارد این شهر شدم.
انگار همین دیروز بود. راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت. به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، زنا با محارم و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد.
آن روز فکر کردم که اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است، ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمانی نیک دارد.
در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد.
در ابتدا از اینکه تأخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت که به یاد دارد که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد، من اولین کسی‌ بودم که برای اعتراف مراجعه کردم.!!!






  پیام رسان 
+ سلام سلام سلااااااااااااااااام صبح همه شما دوستان گلم بخیر



+ سلام به همه دوستان گل پارسی بلاگی من صبح همه شما بخیر و شادی انشاالله.



+ صبح بخیییییییییییییییر کیا حاضرند زود حاضری بزنید

+ سلام صبح بخییییییییییییییییر حالتون خوببببببببببببببه

+ ما که میترسیم از هجرت دوست&کاش می دانستیم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد& کاش می دانستیم حس دلتنگی هر روز غروب چه دلیلی دارد

+ دوستان عزیز در این شب های قدر ما را هم از دعای خیر خود بی نصیب نگذارید و برای همه بیماران دعا کنید یا حق

+ سلام دوستان صبح شما بخیر. نماز و روزتون قبول

+ دوستان عزیز لطفا در گروه من یعنی دانشجویان با موضوع تفریح عضو شوید

+ عید بر همه شما مبارک

+ دوستان عزیز از لطف همه شما سپاس گذارم و برای همه شما آرزوی موفقیت و تندرستی دارم




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ