صادق راستگو متولد سال 1369 شهرستان گناوه استان بوشهر می باشم و در حال حاضر دانشجوی رشته آمار دانشگاه پیام نور بوشهرهستم
بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 8
کل بازدید : 86073
کل یادداشتها ها : 102
امشب چه غوغا کرده ای طو فان چه بر پا کرده ای
در سرزمین سینه ام دل را چو دریا کرده ای
گاهی به مدم می کشی گاهی به جذرم می کشی
ای ماه پر افسون مرا بالا و پایین کرده ای
تا کی به ساحل سر زنم امواج را بر در زنم
تا کی بجویم من تو را لنگر کجا را کرد ه ای
کی در هوا فانی شوم کی ابر بارانی شوم
بر من بتاب ای ماهتاب کاتش به دلها کرده ای
پا در رکاب موج بر با خود مرا تا اوج بر
آی و وفا کن در کنار عهدی که با ما کرده ای
آی و تنی در اب زن چرخی در این گرداب زن
آیا به عمرت اینچنین موجی تماشا کرده ای
تو سینه ام را میدری تا کی نمایی دلبری
گویا میان یک صدف گوهر تو پیدا کرده ای
پر شور گردیده دلم با آن که نزد ساحلم
می میرم از تشنه لبی از ما چه پروا کرده ای
بردی ببر این ابرو در هم مکش آن چشم و رو
از آبروی من عجب ابری مهیا کرده ای
شد رعد و برق این ابر من یعنی سر امد صبر من
باران که می بارد بیا دل را تو رسوا کرده ای
دیگر چه سود از گفتگو رو گل ندارد پشت و رو
با ما مگر تا پیش از این بهتر از این تا کرده ای
دریای من آرام گیر از عکس رویش کام گیر
مه در بغل کی آیدت دل خوش چه بیجا کرده ای
ولادت
باسم رب العالی الاعلی و رب المرتضی
می کنم در ماه رحمت وصف آن شیر خدا
باید امشب دل پر از احساس کرد
تا شب قدر علی این سینه را الماس کرد
باید از اعماق دل نام علی را هم سرود
چون علی بهر محمد یاوری دیرینه بود
هر که از ذکر علی غافل بود، جاهل بود
بی ولای او ، نماز هر کسی باطل بود
ذکر مولا فاتح قلب همه است
ذکر حیدر روز و شب یا فاطمه است
بشنوید ای مردمان حق پرست
عشق حیدر از ازل در تار و پودم بوده است
در مه غفران مه رحمت، ماه توبه، ماه عشق
می سرایم مدح مولایم علی، آن شاه عشق
از قلم خواهم مرا یاری کند ادامه مطلب...
شمس الدین محمد شیرازی متخلص به حافظ و ملقب به لسان الغیب، یکی از پر رمز و رازترین شاعران جهان است. نام پدرش بهاءالدین میباشد که بازرگانی میکرده و مادرش اهل کازرون شیراز بوده است. تاریخ تولد او را بعضیها سال 792 هـ ق و برخی بین سالهای 730 – 720 هـ ق ثبت کردهاند که اوایل قرن 8 هجری بوده است. بعد از مرگ پدرش، برادرانش که هر کدام بزرگتر از او بودند، به سویی روانه شدند و شمس الدین با مادرش در شیراز ماند و روزگار آنها در تهیدستی میگذشت.
همین که به سن جوانی رسید، در نانوایی به خمیرگیری مشغول شد، تا آنکه عشق به تحصیل کمالات او را به مکتب خانه کشاند. تحصیل علوم و کمالات را در زادگاه خود کسب کرد و مجالس درس علماء و فضلای بزرگ شهر خود را درک نمود. او قرآن کریم را از حفظ کرده بود و بنابر تصریح صاحبان نظر، تخلص حافظ نیز از همین امر نشأت گرفته است.
عشقت رسد به فریاد ورخود به سان حافظ قـرآن زبـر بخوانی در چهـارده روایـت
حافظ در سن 38 سالگی همسر خویش را از دست داد. و پس از او بار دیگر زمانه نامهربانی خود را به او نمایان ساخت و این بار فرزندش را از او گرفت. وفات حافظ را بین سالهای 775 تا 785 هـ ق نوشتهاند.[1] ادامه مطلب...
اینم چند تا شعر در وصف مولا علی
هر قلب به سینه اش صفایی دارد
هر قبله برای خود خدایی دارد
اما ز درون کعبه می گفت خدا
ایوان نجف عجب صفایی دارد
حقا که علی ولی مطلق باشد
حق با علی و علی مع الحق باشد
انکار ولایت شهنشاه نجف
کفر است چه کفر ، کفر مطلق باشد
الطاف خفیه خدا شامل ماست
صد شکر ولای مرتضی در دل ماست
در روز جزا که توشه از ما خواهند
حب علی و آل علی حاصل ماست
فریب ما مخور آقا دروغ میگوییم
قسم به ام ابیها دروغ میگوییم
تمام چشم به راهی و انتظار و ظهور
و ندبه های فرج را دروغ میگوییم
کدام گریه غربت،کدام اشک فراق
قسم به حضرت زهرا دروغ میگوییم
دلی که مامن دنیاست،جای مولا نیست
اسیر شهوت دنیاست، دروغ میگوییم
زبان سخن ز تو گوید ولی برای گناه
به پیش چشم شما هم دروغ میگوییم
خلاصه ای گل نرگس کسی به فکر تو نیست
و ما به وسعت دریا دروغ میگوییم
اگه نظر ندهی خیلی بی معرفتی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جاده ی قلب مرا رهگذری نیست که نیست
جز غبار غم و اندوه در آن همسفری نیست که نیست
آن چنان خیمه زده بر دل من سایه ی درد
که در او از مه شادی اثری نیست که نیست
شاید این قسمت من بود که بی کس باشم
که به جز سایه مرا با خبری نیست که نیست
این دل خسته زمانی پر پروازی داشت
حال از جور زمان بال و پری نیست که نیست
بس که تنهایم و یار دگر نیست مرا
بعد مرگ دل من چشم تری نیست که نیست
شب تاریک ، شده حاکم چشم و دل من
با من شب زده حتی سحری نیست که نیست
کامم از زهر زمانه همه تلخ است چنان
که به شیرینی مرگم شکری نیست که نیست منبع : وبلاگ محب علی (ع)
کاش در این رمضان لایق دیدار شوم ، سحری با نظر لطف تو بیدار شویم ، کاش منت بگذاری به دلم مهدی جان ، تا که هم سفره تو لحظه افطار شوم
(بخشی از مناجات امام زین العابدین (ع) در اولین روز ماه مبارک رمضان – صحیفه سجادیه )
ستایش ویزه ی پروردگاریست که ماه مبارک رمضان را نیز ، راهی از راه های خیر و رحمت شمرد و این ماه را به نام مقدس خود افتخار و شرافت داد ...
ستایش ویزه ی اوست که ماه رمضان را ماه روزه و ماه سلم و صلاح و ماه طهارت و ماه تهذیب و ماه نماز و عبادت قرار داد. این ماه را به نزول قرآن مجید احترام و اعتبار داد و قرآنی را که مشعل هدایت و راهنمای راستگوی بشریت است ، با آیات بینات ، در این ماه به قلب نازنین پیامبر خویش فرو فرستاد و فضیلت ماه رمضان را بر ماه های دیگر ، روشن و آشکار ساخت ...
الذی انزل فیه القرآن ، هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان ...
پروردگارا ! بروح مقدس محمد و آل محمد رحمت فرست و معرفت فضیلت و جلال حرمت و شرایط اعظام و احترام این ماه را به قلب ما الهام فرمای و از آنچه در این ماه نهی فرموده ای ، ما را باز دار و به روزه ای که پسندیده ی ذات اقدس تو باشد ، توفیقمان بخش و چنان کن که در این ماه ، چشم و گوش و دست و پای ما دور از مناهی و منکرات در راه طاعت و عبادت تو بکار افتند و همواره رضای تو جویند ...
در این ماه ، گوش ما را از شنیدن یاوه ها و چشم ما را از دیدن منکرات فرو بند و کمک کن تا دست های ما به سوی منهیات دراز نشوند و پای ما به راه خطا و معصیت نجنبد و شکم ما جز از حلال ، سیر نگردد و زبان ما جز به ذکر تو نگشاید ...
چنان کن که جز ثواب تو نجوییم و جز از خشم و غضب نگریزیم ... عبادت ما را ای پروردگار متعال از لکه ی ریا و تظاهر ،پاکیزه دار تا در عبادت تو ، دیگری را شریک نگذاریم و جز ذات اقدس و اعلای تو معبود دیگری نشناسیم ...
پروردگارا ، ماه مبارک رمضان را با زینت طاعت ما بیارای و در شبها و روزهایش ، یار مان باش که در نماز و روزه ی خود ، کم نگذاریم و ما را در پیشگاه خود به تضرع خشوع و ذلت و مسکنت بگمار تا روزهایش بر ما به غفلت نگذرد و شبهایش در دست ملاهی و مناهی تباه نگردد ...
آمین یا رب العالمین
گفت: یه جمله ی باحال بگو بزنیم اون ته تو دید همه باشه!
ذهنم یاری نمی کرد گفتم: بابا همه اش که من گفتم حالا شما یه کم آی کیو بسوزونید یه چیزی بنویسید!
شب زنگ زد و متن رو برام خوند: تقدیر حقیقی جهان در کف مردانی است که پروای نام ندارند، آنان از گمنامی خویش کهفی ساخته اند و در آن پناه گرفته اند، کهفی که آنان را از تطاول دهر مصون خواهد داشت. اصحاب کهف خود را از تعلقات رهانیده اند و اینچنین ننگ تعلقات نیز دامان آنان را رها کرده است.
دهنم از تعجب باز مونده بود! چه قشنگ حرف به حرفش گویای داستان شهدای کهف بود! گفتم: بابا ترکوندی، معلومه خیلی آی کیو سوزوندی، دختر ترشی نخوری یه چیزی میشی!
گفت: من نگفتم که!
- گفتم تو از این استعدادها نداری ها! خب حالا کدوم اهل دلی نوشته؟
- از آوینیه!
دیگه داشتم از تعجب شاخ در می آوردم! خدایا چطور میشه؟! این همه شباهت؟! شهید گمنام؛ کهف؛ مصون ماندن از تطاول دهر؛ پناه گرفتن در کهف؛ رهانیده شدن از تعلقات؛ و ...
بهش ایمان آوردم، و به اینکه شهید قلب همیشه تپنده تاریخ است، شهدا زنده اند و ما مرده ایم ... منبع: وبلاگ محب علی (ع)
دانلود فایل صوتی (حجم 3.27 مگا بایت)
روزگاری شهر ما ویران نبود *** دین فروشی اینقدر ارزان نبود
صحبت از موسیقی عر فان نبود *** هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود
دختران را بی حجابی ننگ بود *** رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
د ختر حجب حیا غرتی نبود *** خانه فرهنگ کنسرتی نبود
مرجعیت مظهر تکریم بود *** حکم او عالمی را تسلیم بود
یک سخن بود و هزاران مشتری*** ان هم از لوث قرائت ها بری
وای که در سالهای سیاه دوهزار *** کار فرهنگی شده پخش نوار
ذهن صاف نوجوانان محل*** پر شد از فیلم های مبتذل
پشت پا بر دین زدن آزادگیست *** حرف حق گفتن عقب افتادگیست
خر ای پرده نشین فاطمه*** تو برس بر داد دین فاطمه
ی تو منکر ها همه معروف شد *** کینه توزی با ولی مکشوف شد
در به روی رشوه گیران باز شد*** دشمنی با نائبش آغاز شد
بی تو دلهامان به جان آمد بیا*** کاردها بر استخوان آمد بیا
گوش کن اینک نوای جنگ را *** قصه ای از شهر بعد از جنگ را
ادامه شعر در ادامه مطلب ادامه مطلب...