سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادداشت های روزانه یک دانشجو
نوشته شده در تاریخ 89/5/25 ساعت 9:27 ص توسط صادق


بزرگی مرا به میهمانی خویش خوانده؛
    او را زیاد نمی شناسم،
        فقط می دانم لطف و محبت بی دریغش بسیار شامل حالم شده...

و من چه کرده ام؟!
    قدمی بر نداشته ام برای خشنودی او،
        و گاه به او پشت کرده ام و بسیار از او فاصله گرفته ام.

شرمنده ام از خویش، شرمنده...

ولی او باز مرا فرا می خواند...
    دوباره....
         در محفلی جدید...

باید خود را آماده کنم، به دیدارش می روم؛
بهترین لباسها را برای این مهمانی انتخاب می کنم تا بر تن کنم،
    لباسی از جنس تقوا و به رنگ محبت!
باشد که پذیرایم باشد و عذرم پذیرد.
    به محفلش می نشینیم تا باز از کَرَمش بهره مند شوم
        شکرش بگویم و ...
            پُرسم از رضای او.





  پیام رسان 
+ سلام سلام سلااااااااااااااااام صبح همه شما دوستان گلم بخیر



+ سلام به همه دوستان گل پارسی بلاگی من صبح همه شما بخیر و شادی انشاالله.



+ صبح بخیییییییییییییییر کیا حاضرند زود حاضری بزنید

+ سلام صبح بخییییییییییییییییر حالتون خوببببببببببببببه

+ ما که میترسیم از هجرت دوست&کاش می دانستیم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد& کاش می دانستیم حس دلتنگی هر روز غروب چه دلیلی دارد

+ دوستان عزیز در این شب های قدر ما را هم از دعای خیر خود بی نصیب نگذارید و برای همه بیماران دعا کنید یا حق

+ سلام دوستان صبح شما بخیر. نماز و روزتون قبول

+ دوستان عزیز لطفا در گروه من یعنی دانشجویان با موضوع تفریح عضو شوید

+ عید بر همه شما مبارک

+ دوستان عزیز از لطف همه شما سپاس گذارم و برای همه شما آرزوی موفقیت و تندرستی دارم




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ